نیمانیما13 سالگیت مبارک

نیماجون

کوهنوردی در دیوین

٢ مهر٩٠ساعت ٦ صبح قرار داشتیم اول دیوین . از خونه که درآمدیم رفتیم سراغ مامانی وخاله الهام وبعد حرکت به دیوین.خاله شجاعت به خرج داد و تا دیوین تمرین رانندگی کرد. اونجا عموعلی وخاله الهه منتظر بودن بعد پارک ماشینها تو روستا ازکوچه باغ ها گذشتیم  بابا تو را با آغوشی آورد واین اولین طبیعت گردی تو با آغوشی بود  مسیر کنار رودخانه را ادامه دادیم وبعد حدود یک ساعت یکجای صاف کنار رودخانه نشستیم .   مامان مشغول درست کردن املت که شب قبل موادش را آماده کرده بود شدوبابا رفت یک کم بالاتر و مشغول بالا رفتن از صخره سنگهاشد.   وبعد از صبحانه تو خوابت برد.  مامان وب...
18 آبان 1390

باغ عمو

  پانزدهم مهر برای دومین بار رفتیم باغی که عمو تازه خریده  البته مهمون عمه بودیم اونم چی؟ کلپچ اونم از اونایکه حسین آقا با وسواس انتخاب می کنه - پاک می کنه-می شوره-می پزه و... باکلی خوراکیهای دیگه تازه عمه بهت پاگشا هم داد. دستش درد نکنه توهم که طبق معمول سرت دعوا بود و دست به دست میگشتی ازجمله بغل عمو دفعه قبل شب اونجا بودیم و چون هوا سرد بود تو کلاه علیرضا رو سرت گذاشتی شام اونشب ساندویچ بود توبغل مامان بودی و نمی ذاشتی مامان شام بخوره    ...
18 آبان 1390

زیارت امام رضا(ع)

             بالاخره بعداز کش وقوسهای زیاد و امروز و فرداشدن برای بیست وچهارم مهر اقامتمون تو مشهد قطعی شد. پنج شنبه بعدازظهر رفتیم تهران و صبح جمعه حرکت به سمت ساری و اونجا هم یکراست رفتیم دریا واین اولین باری بودکه نیماجون دریارو میدید وچقدرذوق میکرد وقتی پاهاشو تو گلای کنار دریا می کوفت هرچند دریا حسابی کثیف بود ولی بابا تا گردن و نیما تا نزدیک کمر تو آب رفتند  بعد راه افتادیم سمت شهر کردکوی جایی که برای دو شب جا داشتیم البته سرراه رفتیم بندرگز: فردا صبح اولین جاییکه رفتیم بندر ترکمن و از اونجا با قایق تالاب خلیج گرگان و شبه جزیره آشوراده بو...
18 آبان 1390

زیارت امام رضا(ع) قسمت دوم

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- فردا صبح حرکت کردیم به سمت مشهد بعد از علی آباد کتول با دیدن تابلوی آبشار کبودوال پیچیدیم به سمت جاده فرعی بعد از حدود ٣کیلومتر ماشین رو پارک کردیم وپیاده روی داخل یک دره بسیار زیبا شروع شد. راهی که در انتها بعد از تعداد زیادی پله به یه آبشار فوق العاده زیبا می رسه بعد حرکت به سمت مشهد وشب رسیدیم و فردا صبح رفتیم حرم ونماز ظهر را آنجا خواندیم چون مامان بزرگ پاش درد می کرد روی ویلچر نشست . وبعدازظهر هم رفتیم خونه دایی بابا جون خونه دایی فضای خاصی داره و در دیوار پره از خطاط...
18 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد