واکسن دو ماهگی
روز ٢٢ تیر نوبت واکسن دو ماهگی نیما بود اما چون چهارشنبه بود با اصرار به متصدی درمانگاه یه روز عقب انداختمش تا خودم باهش باشم . صبح روز 23 تیر من و نیما و مامانش رفتیم درمانگاه مامان که طبق معمول از دو سه روز قبل استرس گرفته بود و دل اومدن تو اتاقو نداشت با اینکه این چندمین بار بود که برای واکسن یا آزمایش پسملمو سولاخ می کردن و توی همشم من حاضر بودم اما با دیدن سوزن به اون بزرگی دهنم باز مونده بود که چطوری این سوزن هفت هشت سانتی میتونه از قسمت جلوی ران کوچولوش تزریق بشه و به استخوانش نخوره. اما پرستاره با خونسردی و با حداکثر سرعت ممکن دوتا سوزن بهش زد و یک یا دوتا ویال خوراکی هم ریخت تو گلوش.طفلک تا اومد بفهمه چی به چیه تموم شد ولی در کل پسرمون خیلی صبوره همون لحظه ای که بهش واکسن زدن گریه کرد وبعدخیلی زود ساکت شد واسه عصر هم یه کمی تب داشت که مامان بهش قطره استامینوفن داد.
بعد خوردن استامینوفنم که حال و روز آدم معلومه دیگه اینجوری میشه.
نویسنده این آیتم بابای نیما