بابا
همونجور که بابا بزرگ مسعود گفت این طفلی اونقدر غذا نخورده بود که به محضیکه سنگکو دید اونجوری بهش حمله کردکه تو پست قبلی دیدین.
اما ما تقصیر نداشتیم چون هنوز یارانه شو نریخته بودن به حساب. همینکه یارانه رو ریختن نیما شد جزء افراد مرفه جامعه(چون مبلغش خیلی زیاد بود) برای همین باباش پرید و یه بطری شربت آلوورا خرید اما همینطور که می بینین فکر کرد اونم سنگکه!
راستی فکر نکنین بابایی اعصابش اونقدر خرابه که دستش موقع عکاسی لرزیده ها؛این وروجک اونقدر تند اینور اونور میره که عکساش همه اینجوری میشه و ما به زحمت از بینشون انتخاب می کنیم هر چند عمو مهدی یه چیزایی برای رفع مشکل یاد داده,اما نرسیدیم امتحانشون کنیم.
***********************************************************************
یه موضوع دیگه اینکه نیما از امروز(پنج شنبه) شروع کرده هی مرتب میگه:"بابا"(بابا فداش)
البته بابا معتقده اون هنوز معنیشو نمی فهمه و همینجور یه کلمه جدید یاد گرفته و خوشش میاد هی تکرار کنه اما مامان میگه اون دقیقا" میدونه معنی این کلمه چیه.
تا نظر شما چی باشه ...