نیمانیما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

نیماجون

اولین مسافرت نیماجون

 15 خرداد  1390باماشین خودمون به همراه مامان بزرگ ومامانی وخاله الهام رفتیم تویسرکان هوا خیلی گرم بود .نیما جونمون توی ماشین خواب بود ووقتی می ایستادیم بلند می شد خیلی بهمون خوش گذشت. مسیر رفتمون از جاده گنجنامه وپیست اسکی بود که مسیر کوهستانی وخیلی قشنگ والبته پیچ در پیچ عکس بالا هم توی همین مسیر نزدیک روستای زیبای اشترانه مسافرت ما یک روزه به تویسرکان بود.اماتوهمین مدت کوتاه نیما جونمون را به سرکان وآرامگاه حیقوق نبی  ومیررضی الدین آرتیمانی شاعر دوره قاجاریه بردیم.قربونت بریم که اینقدر خوش مسافرتی عزیزم.   نکته جالب تو این قضیه اینه که هی دور و بریا تو گوشمون می...
19 آبان 1390

زیباترین روز تقویم زندگیمان

مادر شدن زیباترین بخش زندگی من است برای من هم 22 اردیبهشت 1390 روزی که نیما عزیزم با وزن 3200 گرم وقد 49 سانت ساعت 11و20 دقیقه صبح پنجشنبه به دنیااومد. من وعمه زهرا یکشنبه 18 اردیبهشت رفتیم دکتر که واسه عمل سزارین وقت بزنه که واسه پنجشنبه وقت دادشمارش معکوس شروع شده بود آخرین لحظه های که با پسرم بودم وآخرین لحظه های یک زندگی دو نفره وروز پنجشنبه که یک عضو جدید به خانواده ما اضافه می شود صبح روز پنجشنبه از خواب که بلند شدیم نماز خواندیم ووسایلم راجمع کردم مایکماه خونه مامانی مهمان بودیم واتاقی را که این یکماه بودیم رامرتب کردم بعدآماده رفتن به بیمارستان شدیم قبل از رفتن به بیمارستان بابایی بادوربین فیلم وعکس ازآخرین لحظات دو تای...
19 آبان 1390

عکس روز

روزه نمازای همتون قبول نقدا" آخرین عکس نیما رو ببینین که یه ساعت قبل تو کوچه باغای دره مرادبک گرفتیم. البته این دومین باریه که نیما رو اونجا بردیم. انشالله بقیه عکسارو به ترتیب تاریخ آپلود می کنیم . ...
19 آبان 1390

اول دفتر

اول دفتر بنام ایزد دانا      صانع و پرودگار حی توانا با سلام به همه پدرومادرای تازه کار مثل ما من جواد پدر نیما کوچولوام قراره به اتفاق مامانش فاطمه اینجا از پسر گلمون نیما بنویسیم نیمای گل ما پنج شنبه ٢٢ اردیبهشت به دنیا آمد ادامه مطالبو میزارم واسه بعد   ...
19 آبان 1390

سلام مجدد

سلام باالاخره بعد از سه ماه ما اومدیم اینجا علتشم خودتون بهتر میدونین این شیطون که وقت برای ما نمیزاره! علی الخصوص که اولین تجربه مونم هست. از همه شما دوستان که این چند وقته اومدین اینجا و دیدین خبری نیست عرض میخوایم بخصوص از مامان ابوالفضل که همون روز اول کامنت گذاشته بود تشکر می کنیم. اینم برای شروع کار عکس اولین ساعت تولد نیما. ...
19 آبان 1390

اولین برف زندگی نیما جون

 ١٧ آبان اولین برف در پنجمین ماه تولد بهار زندگیمون نیماجون اومد.  اولین برفی که از پشت پنجره می تونه ببینه میدونیم کیفیت عکس پایینه ولی بخاطر اختلاف نور داخل و بیرون گرفتن عکس خیلی مشکل بود و هی عکس ضد نور می شد یا پنجره کلا" سفید. احتمالا" این عکسا رو باید با وایت بالانس دستی بگیریم که ما بلد نیستیم . اینم عکسی که از بالکن خونمون روبه باغ گرفتیم.   ...
18 آبان 1390

اولین زیارت

53 روز از تولدت گذشته بود عزیزم که به همراه مامان بزرگ ومامانی وخاله جون رفتیم امامزاده محسن یا همون امامزاده کوه مریانج اینم یک عکس خوشگل از نیما جون ومامان وباباش در حرم        وقتی که برگشتیم خونه باهم رفتیم خونه عمه زهرا واسه تشکر از زحماتی که برای تمام طول دوران بارداری مامان وموقع تولدت کشیده بود. اینم یک گل زیبا برای عمه زهرا                                   ...
18 آبان 1390

واکسن چهارماهگی گل پسرم

 ٢٢ شهریور نوبت واکسنت بود چون مامان سرماخورده بود شب خونه مامانی ماندیم .فردا صبح که بابا داشت میرفت سرکار بیدار شدی وکلی واسمون خندیدی واسه ساعت ٩ باخاله الهام رفتیم درمانگاه وتورو توی آغوشی گذاشتم تا درمانگاه می خندیدی وقتی رسیدی اول قد و وزنت را گرفتن عزیزم  قدت 63 وزنت 6800 و دور سرت 5/41 طبق معمول مامان دل دیدنشو نداشت و با خاله رفتی تو.   واکسنو که زدن یه کوچولو گریه کردی ولی خیلی زود تو بغل مامان ساکت شدی همونجا 12  قطره استامینوفن خوردی. اونشب زیاد تب نداشتی اما فردا تبت بیشتر شد و عصری جوری بی قراری می کردی که بابا برنامه باشگاهشو کنسل کرد تا اگه لازم شد ببردت درمانگاه اما وقتی یه...
18 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد