٢٢ شهریور نوبت واکسنت بود چون مامان سرماخورده بود شب خونه مامانی ماندیم .فردا صبح که بابا داشت میرفت سرکار بیدار شدی وکلی واسمون خندیدی واسه ساعت ٩ باخاله الهام رفتیم درمانگاه وتورو توی آغوشی گذاشتم تا درمانگاه می خندیدی وقتی رسیدی اول قد و وزنت را گرفتن عزیزم قدت 63 وزنت 6800 و دور سرت 5/41 طبق معمول مامان دل دیدنشو نداشت و با خاله رفتی تو. واکسنو که زدن یه کوچولو گریه کردی ولی خیلی زود تو بغل مامان ساکت شدی همونجا 12 قطره استامینوفن خوردی. اونشب زیاد تب نداشتی اما فردا تبت بیشتر شد و عصری جوری بی قراری می کردی که بابا برنامه باشگاهشو کنسل کرد تا اگه لازم شد ببردت درمانگاه اما وقتی یه...