نیمانیما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

نیماجون

زیباترین ستاره سپاس

گرامیداشت روز مادر، گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هدیه داده است، فقط و فقط یکی که هیچ جایگزینی ندارد. فرشته مهربان زندگی من، روزت مبارک. ...
24 ارديبهشت 1391

تبریک تولد یکسالگی

٢٢اردیبهشت سال١٣٩٠ یه فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومدکه الان همه دنیای ماست. سالروز میلادت مبارک عزیزدلم     امروز سالگرد زیباترین هدیه خداوند به مامان وباباست از خداوند به خاطر حضور تو سپاسگذاریم . . تولد یکسالگیت مبارک نیماجون تولدت هزاران بار مبارک ...
22 ارديبهشت 1391

اولین غذاهای شمالی

  پنجشنبه 7 اردیبهشت نیما جونم واسه اولین بار ماهی وباقالی  وزیتون را امتحان کرد وخیلی با لذت خوردونوش جونت عزیزم  شیرین، خوردن زیتون بود که هسته شو در میاورد کلا به نظر میرسه به چیزای شور علاقه داره ...
22 ارديبهشت 1391

کالسکه تاشو

با توجه به تجربیات سفر هایی که با نیما رفته بودیم  یکی از چیزاییکه  از خیلی وقت بود ذهنمونو به خودش مشغول کرده بود اینور اونور بردن نیما بود تو مسافرتها  یا توی شهر خودمون بود. تو مشهد آغوشی با خودمون برده بودیم که از بغل گرفتن خیلی بهتر بود ولی در دراز مدت باعث کمر درد میشد علی الخصوص که بندشم کمی بلند بود.  این بود که از مدتها قبل تو فکر یه کالسکه بودیم ، البته نیما یه کالسکه داره که رو سرویس سیسمونیشه و جنس محکمی داره ولی خیلی سنگین و جاگیره برای همین نمیشه اونو تو ماشین گذاشت و همیشه اینور اونور برد بنابراین باید یک کالسکه پیدا می کردیم که جازیاد نگیره وسبک باشه قبلا از این کالسکه های تاشو دیده بودیم وازاونجا که ه...
25 فروردين 1391

مسافرت نوروز

برای عید نوروز نیما همراه بابا و مامان ومامانی و خاله ها و عموعلی(شوهر خاله) رفتند اصفهان و شیراز سه شب  تو هرکدوم از این شهر ها بودن و در کل به همه خوش گذشت هرچند مسافرت تو عید مشکلات خاص خودشو داره.  چند تا عکس از اون سفر ببینین.   نیما جونم در باغ پرندگان در این عکس نیما خودش ایستاده بود وبه قو نگاه می کرد دستش را برد جلو که قو با نوکش زد دست پسرم که نیما جون کلی گریه کرد شیراز   ...
25 فروردين 1391

ارمغان یزد

       ده روزی به عید مونده، برای اولین بار بعد از تولد نیما بابا رفت به یه برنامه کوهنوردی . در اصل دوتا برنامه متفاوت توی یک استان اونم استان پهناور یزد، پهناور از این جهت که  روز اول برنامه کویرنوردی بود توی بیابونای برهوت و تپه های ماسه ای وفردای همونروز تو ارتفاع  چهار هزار متری بود با هوای سرد و برف و البته آخرش گل نوردی که این خاصیت طبیعت ایرانه که گاهی حتی تو یه استانمونم دیده میشه. امیدوارم همه تون این توفیق رو داشته باشین که با نی نی هاتون سرتاسر ایرانو بگردین. نیما هم با اینکه خیلی وقته چهره باباشو تشخیص میده و حتی از در که میاد براش شادی می کنه ولی به نظر نمیرسید متوجه غیبت بابا...
15 فروردين 1391

قم

جورميشه؟نميشه؟ ميريم؟نميريم؟ گويااين قضيه برنامه مسافرتهاي اخير ما شده نيت کرده بوديم اولين مسافرتمون با ماشين جديد سفر زيارتي به قم باشه اما اين برنامه هم مثل مشهد رفتمون هي امروز و فردا شد و به قولي طلبيد و نطلبيد اولين قرارمون مصادف شد با چهلم يکي از اقوام بابا، پس منتقلش کرديم به چندروز بعد که اونم چون اخر هفته بود جا بهمون ندادن بناچار براي روزهاي دوشنبه و سه شنبه هماهنگي انجام شد و شبش داشتيم ساکمون روهم مي بستيم که ساعت 11 خبر دادن مادر بزرگ مامان فوت کرده (خدارحمتش کنه) بنابراین تاشب هفت اون خدا بیامرز صبر کردیم و در نهایت چهارمین قرارمون شد برای دوشنبه هشتم اسفند،درحالی که هر لحظه منتظر بودیم یه چیزی برنامه رو کنسل کنه اما این بار ا...
15 اسفند 1390

کیک دندان

سلام یه چند وقتی خبری ازمون نبود. علتشم این بود که رم ریدرمون خراب شده بود و ماهم از ترس ویروسی شدن دوربین اونو مستقیما" به کامپیوتر وصل نمی کنیم،تا اینکه یه رم رییدر تازه خریدیم و عکسهای نیما جونو ریختیم تو کامپیوتر و حالا باپوزش از تاخیر در خدمت شماییم. فردای روزی که مامان آش دندون پخته بود هنرشو شکوفا کرد و برای نیما جون کیک دندونم پخت اونم چه کیکی نیما جونم قبل از خورده شدنش چندتا عکس باهش گرفت،البته چون تخم مرغ داشت خودش ازش نخورد. ...
5 اسفند 1390

آش دندون

توجه:این پست مال یکشنبه٢٣  بهمنه اما بخاطر اختلالات! اینترنت نشد ارسال بشه. خدا عاقبت ما رو بخیر کنه. پنجشنبه ٢٠ بهمن اولین دندون نیما جون بعد از کلی اذیت کردن نفسمون بالاخره در اومد مبارکت باشه نفسم به همین خاطر روز شنبه که تعطیل بود  مامان براش آش دندون پخت چند تا کاسه رو بین همسایه ها تقسیم کردن   سهم خانواده مامان روهم بعد از مراسم باغ بهشت بردن خونه مامانی (آخه اونروز سالگرد فوت بابای مامان بود) سهم خانواده بابا رو هم بعد از ظهر بردن باغ عمو،جایی که همه خانواده اون روز ناهار اونجا جمع بودند. حالا ایشالله قراره مامان برا نیما جون کیک دندونم بپزه!   ...
26 بهمن 1390

نمودار رشد ٩ ماهگی

نوبت این دفعه واسه رفتن به درمانگاه ٢٢ بهمن بود چون تعطیل بود ٢٠ بهمن یعنی پنجشنبه به همراه مامان وبابا رفتی درمانگاه واسه قد ووزن     قدت                         وزنت   دورسرت خانمه می گفت ٢٠٠ گرم وزنت کمه و راجع به غذا خوردنت پرسید ولی ما فکر می کنیم بسکه ورجه وورجه می کنی هرچی میخوری میسوزونی این دفعه واست آزمایش کم خونی هم نوشتن   راستی یه اتفاق دیگه که پنج شنبه افتاد این بود که بالاخره اولین دندونت جیک زد هرچند مارو بیچاره کردی تا ازت عکس بگیریم امید...
21 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد