نیمانیما13 سالگیت مبارک

نیماجون

ختنه پسرمون

1390/8/19 18:46
نویسنده : مامان و باباش
814 بازدید
اشتراک گذاری

١٢ خرداد رفتیم دکتر واسه ختنه آزمایش نوشت انجام دادیم دکتر واسه هفته آینده پنجشنبه وقت داد وگفت چهارشنبه زنگ بزنید اگرشدهمون روز انجام می دهیم عزیز دلمون هنوز یکماهش هم نشده بود و ماهمش استرس اون روز را داشتیم تا اینکه بعدازظهر بابا زنگ زد مطب و گفتن واسه ساعت 8 اونجا باشیم ماهم استرسمون بیشتر شده بود مامان زنگ زد به مامانی وخاله جون آمدن خونه ما

مامانی که دل آمدن نداشت موند خونه وخاله الهام وعمه فاطمه ومامان وبابا به همراه نفسمون رفتیم همین که وارد مطب شدیم مامان آمد بیرون وشروع کردبه گریه تااینکه ختنه پسرمون شروع شدبابایی بهمراه عمه فاطمه رفتن تووبابایی ازت عکس وفیلم گرفت ومامان وخاله الهام بیرون بودن ودل آمدن به داخل را نداشتن ومامان همینطور گریه می کرد تا اینکه عمل ختنه تو تمام شد الهی فدات بشیم که اینقدر ساکت وصبور بودی طوری که دکترودستیارش ازت خوششون آمده بود

ازمطب که آمدیم بیرون توی ماشین گریه کردی وخواستم بهت شیر بدم باحرص خودت میزدی وگریه میکردی طوری که همراه تومامان هم گریه می کرد عمه فاطمه تورو از من گرفت وخاله الهام بهت قطره استامینوفن داد تا اینکه کمی ساکت شدی وبعد قطره را آوردی بالا همین که رسیدیم خونه دوباره شروع به گریه کردی وبهت دوباره قطره دادن وشیر خوردی وخوابیدی وساعت 4 بلندشدی هم قطره وشیر خوردی خوابیدی . 

                                http://s1.picofile.com/file/6396700200/hospitalbed2.gifhttp://s1.picofile.com/file/6396701206/nurse1.gif

بعدازسه روز بهترشدی طوری که دیگه قطره لازم نداشتی و یک هفته بعد هم ولیمه تولدت با ختنه سورانت یکی شده بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد