نیمانیما، تا این لحظه: 13 سال و 1 روز سن داره

نیماجون

ریش تراش

بالاخره بعد از بیشتر پنجاه روز ، تنبلی(مطمئنا" چیزای دیگه مثل مشغله و نبود وقت و ... بهانه اند) به مامان و بابای نیماجون اجازه داد تا وبلاگشو بروز کنند.  برای همین مطالب مربوط به این مدت رو میذاریم برای یه وقت دیگه و میریم سراغ آخرین اتقاق که جمعه گذشته افتاد. نیما جون از خیلی وقت پیش علاقه زیادی به وسایل برقی داشت و خیلی زود متوجه شد که برای کار کردن اونا باید دوشاخه شونو تو پریز بزنن .مثلا چندماه پیش رفت ریش تراش بابارو از رو میز جلو آینه برداشت و آورد واز مبل پذیرایی کشید بالا و دو شاخه شو زد تو پریز و با همون حالت خاموش شروع کرد ادای ریش زدنو درآوردن.   اما جمعه وقتی بابا ریش زدنش تموم...
23 آبان 1391

بیماری گوارشی

از روز یکشنبه ظهر نیما جون شروع کرد به بالا آوردن محتویات معده و این کار تا عصر تکرار شد. عصر همانروز مامان و بابا بردنش کلینیک اطفال، آقای دکتر بعد از معاینه گفت که علائم عفونت نداره یعنی اینکه ویروسیه(بقول خودش ویروس تابستونی)وبراش سرم تزریقی غذایی نوشت به همراه آمپول دیمن هیدرینات که توی سرم زدن و گفت که اگه شکمش شل کار کرد هم حتما" بیارین ببینمش. موقعیکه آقاهه داشت وسایل تزریق رو آماده می کرد نیما چنان با کنجکاوی نگاه می کرد که دل مامان و بابا وخاله براش کباب شد و وقتی هم که سرم رو روی دستش پایینتر از مچش تزریق کرد که دیگه..... واین اولین باری بود که طفلی طعم سرم رو می چشید   شب که اومدن خونه استفراغش خوب...
2 مرداد 1391

عکس های پارک رفتن نیما جونم

این عکسهای  پارک  کمربسته سرکان بعدش یکروز صبح رفتیم پیاده روی تا پارک مردم وبعد بازی نیما با وسایل بازی یک شبم شام توی پارک بودیم و نیما گیر داده بود به هرچی توپ که می دید  (باور کنین توی عکسا اینا با کیفیت تریناش بودن) ...
1 مرداد 1391

همدانی اصیل

یکی  از خصوصیات همدانیهای قدیمی  این بود که به آبگوشت خییلی علاقه داشتند به خصوص به "بخش گوشت"ش.(همونکه تهرانیا بهش میگن "گوشت کوبیده") و این خصوصیت  در حدی بود که مثلا"درزمان جنگ  شایعاتی در مورد اینکه صدام تهدید کرده و گفته ای همدانیای بخش گوشت خور .... وجود داشت. یروز که ناهار آبگوشت داشتیم و بابا گوشت وسیب زمینی شو می کوبید نیما باعلاقه جلو اومد و شروع کرد به گرفتن گوشت کوب و دودستی گوشت کوبیدن و همزمان با کوبیدن از گوشتای چسبیده به گوشت کوب هم می خورد.   واینجوری ثابت کرد که خون همدانی تو رگاشه. ...
12 تير 1391

کمربسته

اگه یادتون باشه پارسال خردادماه بود که رفتیم تویسرکان. امسالم جمعه 26 خرداد شبیه همون برنامه تکرار شد فقط بجای مادر بزرگ ، خاله و عموعلی بودن . باز هم موقع رفت از مسیر گنجنامه رفتیم تا از سرسبزی مسیر استفاده  کنیم. تنها جاییکه پارسال نرفتیم  پارک طبیعی کمربسته بود که این بار فقط رفتیم اونجا راجع به این پارک کافی تابلو جلو چنارا رو بخونین این پارک واقعا" زیباست،چون حالت طبیعی داره.بخصوص اگه مسیر جوب آبی رو که به پارک میاد رو دنبال کنین اونوقت به جایی می رسین مثل شماله نیما جون اولین بار با وسایل بازی داخل پارک بازی کرد وکلی ذوق کرد     وهمین باعث شد که مامان و...
10 تير 1391

باباگرگر

موقع برگشت از سنندج وقتی به قروه رسیدیم سر خر(ماشینا)رو کج کردیم به طرف جاییکه قبلا" زیاد اسمشو شنیده بودیم اما با اینکه نزدیک همدانه تا حالا نرفته بودیم.جایی به اسم باباگرگر(به ضم هردوتا گ).  بعد از حدود ١٨ کیلومتر جاده که پر از سرعت گیرهای وحشتناک بود رسیدیم به یه امامزاده و یه منطقه خشک در حالیکه فکر می کردیم با یه منطقه سرسبز طرف می شیم یعنی کلی خورد تو ذوقمون در ضمن اینجا باطری موبایل مامان تموم شده بود و ما نتونستیم عکس بگیریم بنابراین از عکسایی که بقیه گرفتن اینجا استفاده می کنیم یا عکساییکه با دوربین بابا عکس گرفتیم که واقعا افتضاحه   مجموعه شامل چند قسمته:  اول یه امامزادس با یه سوراخ ...
9 تير 1391

مسافرت به سنندج

یکشنبه ١٤ خرداد ٩١ مسافرت دوروزه ما به سنندج شروع شد.نیما به همراه بابا و مامان و مامانی وخاله جون وخانواده عمه مامان، البته پسرعمه مامان دانشجوی اون شهره و ما برای اقامتمون رفتیم خونه ای که پسرعمه مامان گرفته بودوخصوصیت این خونه وشاید خیلی از خونه های سنندج اینه که برای رفتن به اون باید کمی کوهنورد بود:      واین اولین رفتن نیما جون به خونه دانشجویی بود خیلی بهمون خوش گذشت. خصوصا" به نیما:   روز اول بعد از دیدن بازار تاناکورا رفتیم پارک و کوه " آبیدر" :   فردا هم رفتیم " دیدگاه " و جاتون خالی بعد نهار هندونه ای زدیم البته به اتفاق نیماجون: ...
1 تير 1391

مولودی

جمعه 12 خرداد روز تولد امام جواده، نیما و بابا مامانش این روزو به شما تبریک میگن به همین مناسبت روز پنج شنبه که میشد شب تولد امام جواد تو خونه نیما اینا مراسم مولودی برپا بود البته چون مراسم مختص خانمها بود و خیلی از خانما دوست ندارن عکس و فیلم ازشون گرفته بشه از خود مراسم عکسی نداریم اما همینقدر بدونین که به قدری نیما تو این مراسم شیرین بازی در آورد که همه عاشقش شده بودن و موقع خداحافظی به مامان نیما سفارش می کردن حتما براش اسفند دود کن و صدقه بده.مثلا موقعیکه مداح سرود مولودی رو می خوند نیما وسط مجلس نشسته بودومثل حالت سماع عارفانه سرشو اینور و اونور تکون میداد و دست میزد. آخرشم با شیرینی و میوه وشعله زرده از مهمونا پذیرایی شد .الب...
16 خرداد 1391

پدر عزیزم دوستت دارم

ولادت باسعادت مولای عاشقان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام، مبارک باد. روز پدر رو به بابای خوبم تبریک میگم بدان که برای من بهترینی . روزت مبارک باباجون .(نیما) بهترینم، به پای همه خوبیهایت برایت خوب بودن، خوب ماندن و خوب دیدن را آرزو می كنم. با تمام وجود دوستت دارم و مردانگی ات را می ستایم و به وجودت افتخار می كنم روزت مبارك . ...
16 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد