نیمانیما، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

نیماجون

عکسهای جشن تولدنیماجون

جمعه ٢٢ اردیبهشت تولد نیما جون بود. اینم کیک تولدش: اون شمعهای بالای کیک رو هم بابا و مامان دو سال پیش که دبی بودن برای امروز گرفته بودن. نیما که اینو شنید از تعجب انگشت به دهان شد: نیما بعد دو سه تاعکس بداخلاقی کرد وخوابش می آمد  بعد از اینکه شیر خورد بهتر شد وخوابش پرید: می بینین سر شمعهای بیچاره چه بلایی اومده؟   بقیه عکسها در ادامه مطلب ببیند بعد موقع دادن کادوهاو گرفتن عکسهای یادگاری شد تو همه هدایا از این ماشین یا موتور بیشتر از بقیه خوشش اومد البته از ناخنک زدنم غافل نبود خوب اینم نتیجش:   اینم بقیه عکسای یادگاری آخرین کسی که عکس یادگاری گرفت عمومهدی ب...
26 ارديبهشت 1391

زیباترین ستاره سپاس

گرامیداشت روز مادر، گرامیداشت فرشته ای آسمانی است که خداوند به هر انسانی در روی زمین یکی از آنها را هدیه داده است، فقط و فقط یکی که هیچ جایگزینی ندارد. فرشته مهربان زندگی من، روزت مبارک. ...
24 ارديبهشت 1391

تبریک تولد یکسالگی

٢٢اردیبهشت سال١٣٩٠ یه فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومدکه الان همه دنیای ماست. سالروز میلادت مبارک عزیزدلم     امروز سالگرد زیباترین هدیه خداوند به مامان وباباست از خداوند به خاطر حضور تو سپاسگذاریم . . تولد یکسالگیت مبارک نیماجون تولدت هزاران بار مبارک ...
22 ارديبهشت 1391

اولین غذاهای شمالی

  پنجشنبه 7 اردیبهشت نیما جونم واسه اولین بار ماهی وباقالی  وزیتون را امتحان کرد وخیلی با لذت خوردونوش جونت عزیزم  شیرین، خوردن زیتون بود که هسته شو در میاورد کلا به نظر میرسه به چیزای شور علاقه داره ...
22 ارديبهشت 1391

کالسکه تاشو

با توجه به تجربیات سفر هایی که با نیما رفته بودیم  یکی از چیزاییکه  از خیلی وقت بود ذهنمونو به خودش مشغول کرده بود اینور اونور بردن نیما بود تو مسافرتها  یا توی شهر خودمون بود. تو مشهد آغوشی با خودمون برده بودیم که از بغل گرفتن خیلی بهتر بود ولی در دراز مدت باعث کمر درد میشد علی الخصوص که بندشم کمی بلند بود.  این بود که از مدتها قبل تو فکر یه کالسکه بودیم ، البته نیما یه کالسکه داره که رو سرویس سیسمونیشه و جنس محکمی داره ولی خیلی سنگین و جاگیره برای همین نمیشه اونو تو ماشین گذاشت و همیشه اینور اونور برد بنابراین باید یک کالسکه پیدا می کردیم که جازیاد نگیره وسبک باشه قبلا از این کالسکه های تاشو دیده بودیم وازاونجا که ه...
25 فروردين 1391

مسافرت نوروز

برای عید نوروز نیما همراه بابا و مامان ومامانی و خاله ها و عموعلی(شوهر خاله) رفتند اصفهان و شیراز سه شب  تو هرکدوم از این شهر ها بودن و در کل به همه خوش گذشت هرچند مسافرت تو عید مشکلات خاص خودشو داره.  چند تا عکس از اون سفر ببینین.   نیما جونم در باغ پرندگان در این عکس نیما خودش ایستاده بود وبه قو نگاه می کرد دستش را برد جلو که قو با نوکش زد دست پسرم که نیما جون کلی گریه کرد شیراز   ...
25 فروردين 1391

ارمغان یزد

       ده روزی به عید مونده، برای اولین بار بعد از تولد نیما بابا رفت به یه برنامه کوهنوردی . در اصل دوتا برنامه متفاوت توی یک استان اونم استان پهناور یزد، پهناور از این جهت که  روز اول برنامه کویرنوردی بود توی بیابونای برهوت و تپه های ماسه ای وفردای همونروز تو ارتفاع  چهار هزار متری بود با هوای سرد و برف و البته آخرش گل نوردی که این خاصیت طبیعت ایرانه که گاهی حتی تو یه استانمونم دیده میشه. امیدوارم همه تون این توفیق رو داشته باشین که با نی نی هاتون سرتاسر ایرانو بگردین. نیما هم با اینکه خیلی وقته چهره باباشو تشخیص میده و حتی از در که میاد براش شادی می کنه ولی به نظر نمیرسید متوجه غیبت بابا...
15 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نیماجون می باشد